وب سایت شخصی مهران حداد__M.Haddad personal website سکوت کن برای تفکر......نگاه کن برای عبرت
| ||
شیک پوشی همیشه قوانینی دارد که با به کار بردن این اصول شما به راحتی می توانید در دسته مردان شیک پوش قرار بگیرید. 25 اصل قانون شیک پوشی را در این مقاله بخوانید 1- کت های دو دکمه بخرید. این نوع کت ها شما را لاغرتر نشان می دهد و پیراهن و 2-نباید سایز کت و شلوارتان زیاد بزرگ باشد. سرشانه های کت تان باید جذب شانه 3-به نوک تخته کفشتان کمی چرم بزنید. این کار باعث می شود عمر کفش تان زیاد شود. 4- جارختی های چوبی، کمد لباسهایتان را منظم و مرتب نشان می دهند. درصورتی که 5- اگر قصد خرید یک پلیور را دارید، یک پلیور خاکستری رنگ یقه هفت بخرید. این 6- کمربند مشکی با لباس خاکی رنگ و شلوار جین همخوانی دارد. کمربند مشکی تنها 7-کراوات های باریک تیره رنگ مردها را جوانتر و سردتر نشان میدهد. و برعکسِ 8- بارانی تان باید با پیراهن تان ست باشد. 9- یک دست لباس رسمی و یک پیراهن مناسب با یقه ای تیز و زیبا داشته باشید. 10- پولتان را برای خرید یک ماهوت پاک کن گران قیمت و تزئینی هدر ندهید. به جای [ چهارشنبه 92/1/21 ] [ 1:32 صبح ] [ مهران حداد ]
[ نظرات () ]
به سلامتی اون پدری که هنگام تراشیدن موی کودک مبتلا به سرطانش گریه ی فرزندش رو دید ... ماشین رو داد به دستش در حالی که چشمانش پر از گریه بود گفت : حالا تو موهای منو بتراش !
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
به سلامتی پدری که نمی توانم را در چشمانش زیاد دیدیم ولی از زبانش هرگز نشنیدم ...!!!
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
به سلامتی پدری که طعم پدر داشتن رو نچشید ،اما واسه خیلی ها پدری کرد
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
به سلامتی پدری که لباس خاکی و کثیف میپوشه میره کارگری برای سیر کردن شکم بچه اش ، اما بچه اش خجالت میکشه به دوستاش بگه این پدرمه !
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
سلامتی اون پدری که شادی شو با زن و بچش تقسیم میکنه اما غصه شو با سیگار و دود سیگارش . . .
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
به سلامتی پدری که کفِ تموم شهرو جارو میزنه که زن و بچش کف خونه کسی رو جارو نزنن..
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
همیشه مادر را به مداد تشبیه میکردم که با هر بار تراشیده شدن، کوچک و کوچک تر میشود… ولی پدر ... یک خودکار شکیل و زیباست که در ظاهر ابهتش را همیشه حفظ میکند خم به ابرو نمیاورد و خیلی سخت تر از این حرفهاست فقط هیچ کس نمیبیند و نمیداند که چقدر دیگر میتواند بنویسد … بیایید قدردان باشیم ... به سلامتی پدر و مادرها
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
پدرم هر وقت میگفت "درست میشود"... تمام نگرانی هایم به یک باره رنگ میباخت...!
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
پدر و پسر داشتن صحبت میکردن!! پدر دستشو میندازه دوره گردنه پسرش میگه پسرم من شیرم یا تو؟ پسر میگه : من..!! ... ... ... پدر میگه : پسرم من شیرم یا تو؟؟!! پسر میگه : بازم من شیرم... پدر عصبی مشه دستشو از رو شونه پسرش بر میداره میگه : من شیرم یا تو!!؟؟ پسر میگه : بابا تو شیری...!! پدر میگه : چرا بار اول و دوم گفتی من حالا میگی تو ؟؟ پسر گفت : آخه دفعه های قبلی دستت رو شونم بود فکر کردم یه کوه پشتمه اما حالا... به سلامتی هرچی پدره
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
وقتی پشت سر پدرت از پله ها میای پایین و میبینی چقدر آهسته میره ، میفهمی پیر شده ! وقتی داره صورتش رو اصلاح میکنه و دستش میلرزه ، میفهمی پیر شده ! وقتی بعد غذا یه مشت دارو میخوره ، میفهمی چقدر درد داره اما هیچ چی نمیگه... و وقتی میفهمی نصف موهای سفیدش به خاطر غصه های تو هستش ، دلت میخواد بمیری
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
پدرم ،تنها کسی است که باعث میشه بدون شک بفهمم فرشته هاهم میتوانند مرد باشند ! به سلامتی هرچی پدره
♥♥♥♥♥♥♥♥♥به سلامتی پدر♥♥♥♥♥♥♥♥♥
خورشید هر روز دیرتر از پدرم بیدار می شود اما زودتر از او به خانه بر می گرددبه سلامتی هرچی پدره . . .
[ پنج شنبه 92/1/15 ] [ 5:54 عصر ] [ مهران حداد ]
[ نظرات () ]
این داستان در باره یک دختر که معلم روستا بود و یک پسر باغبان است . بزرگترین آرزوی پسر این بود که هر روز در کنار پنجره صدای زیبای دختر را بشنود . او فکر می کرد که هیچ کسی همانند این دختر صدای نرم و دلنشین ندارد . اما روزی از روزها ، پسر متوجه شد که صدای دختر گرفته است . او در گوشه ای از حیاط مدرسه مخفیانه به داخل کلاس نگاه می کرد و متوجه شد دختر از نهایت درد گلو چهره اش تغییر کرده است . پس از پایان کلاس ، پسر به سراغ دختر رفت و متوجه که دختر اهل جنوب است و تحمل آب و هوای خشک شمالی را ندارد و به همین دلیل صدایش نیز تغییر کرده است . روز بعد ، دختر متوجه فنجان آبی شد که روی میزش گذاشته شده بود . آب را نوشید . سپس ابرو در هم کشید و گفت : چقدر تلخ است . اما پسر متوجه شد که صدای دختر پس از نوشیدن آب بهتر شده است . زیرا او این آب را از جوانه نیلوفر تهیه کرده بود که با خوردن آن درد انسان کاهش می یابد . پسر هر روز به این کار ادامه می داد و پس از چیدن جوانه ها ، دوایی آماده کرده و قبل از کلاس مخفیانه روی میز دختر می گذاشت . روزی از روزها ، دختر زودتر از پسر به کلاس آمد و در پشت در پنهانی به تماشای حرکات پسر پرداخت و به ماجرا پی برد . در همین جا از پسر پرسید : پس تو هر روز جوانه نیلوفر را برای من تهیه می کنی ؟ پسر سری تکان داد و با لکنت زبان جواب داد : بله ، بله ، متوجه شدم صدای شما تغییر کرده است و این دوا برای کاهش درد شما مناست است . از آن به بعد ، پسر هر روز تخم نیلوفر را می چید و دوای دختر را آماده می کرد . روزی از روزها ، پسر از معلم روستایی پرسید : تو دیگر از تلخی این دوا نمی ترسی ؟ دختر لبخندی زد و گفت : این شیرین ترین دارو جهان است .
[ شنبه 92/1/3 ] [ 4:36 عصر ] [ مهران حداد ]
[ نظرات () ]
|
||
[قالب وبلاگ : تمزها] [Weblog Themes By : themzha.com] |