سلامت فکر
مقدمه :
بهداشت روانی یکی از مباحث بسیار جالبی است که مورد توجه روانشناسان سازمانی قرار گرفته است و از آن تعاریف متفاوتی ارائه شده است.
وی براین باور است که گاهی اوقات آنچه مردم به عنوان مشکلات خود مانند بیماری، مسایل مالی، موقعیت اجتماعی، امنیت اقتصادی و مسکن طبقه بندی میکنند نادرست است)).
در تعاریف دیگر بهداشت روانی را به معنای سلامت فکر تعریف کردهاند و منظورشان دادن وضع مثبت و سلامت روانی و راههای دستیابی به آن است که در تکامل فرد و اجتماع نقش مؤثری را میتواند به عهده بگیرد. در تعریف دیگر از بهداشت روانی منظور از بهداشت روانی را، رشتهای تخصصی از بهداشت عمومی که در زمینه بیماریهای روانی و پیشگیری از این بیماریها فعالیت مینماید میدانند.
اینک بهداشت روانی به عنوان یکی از رشتههای اساسی، مورد توجه سازمان بهداشت جهانی و یک قسمت مستقل را در این سازمان جهانی به خود اختصاص میدهد که نقش آن ایجاد تحرک و هماهنگی در تحقیقات بهداشت روانی در سطح جهانی است. در هر دو مفهوم بالا بهداشت روانی، نقش فرهنگ، آداب و رسوم خانوادگی و اجتماعی و شرایط محیطی را مورد تأکید قرار میدهد.
برای ما که در یک محیط اسلامی زندگی میکنیم، بهداشت روانی مفهوم خاص دارد؛ زیرا وقتی پیامبر(ص) میفرماید :((انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق)) یعنی من برای تکمیل اخلاق پسندیده مبعوث گشتهام(نهج الفصاحه :191). در حقیقت سراسر آموزشهای دینی او چیزی جز آموزشهای بهداشت روانی نیست. با قاطعیت میتوان گفت که آموزشهای اسلامی، بهترین وسیله هم در پیشگیری بیماریهای روانی وهم دستیابی به تکامل روانی میباشد. هدف اول از راه افزایش ظرفیت روانی افراد و سالم سازی محیط، انجام میپذیرد.
تکامل روانی که در تعریف دوم بهداشت روانی مطرح شده است، در حقیقت فلسفه زندگی او از دیدگاه مکتب اسلام است که با کمال صراحت در قرآن مجید ذکر شده است :
((و اذا سئلک عبادی عنی فانی قریب. اجیب دعوت الداع اذا دعان فلیستجیبوا لی و الیؤمنوا بی، لعلهم یرشدون))
یعنی چون بندگانم راجع به من از تو بپرسند، بگو من به آنها نزدیکم، دعوت کسی که مرا بخواند اجابت میکنم، پس باید آنها هم اجابت کنند دعوت مرا و به من ایمان آورند تا رشد یابند (قرآن کریم، سوره بقره، آیه 186).
چنانچه مشاهده میشود نتیجه ایمان به خدا و اجابت دعوت خداوند، رشد و تکامل میباشد و در حقیقت مقصود از دعوت پیامبران الهی و پذیرش آن توسط مردم، دستیابی به تکامل روانی است.
2-2- تاریخچه بهداشت روانی :
تاریخچه بهداشت روانی با توجه به وجود بیماریهای روانی از زمانی که بشر وجود داشته و مخصوصا زندگی اجتماعی را شروع کرده همراه بوده است، در حقیقت روان پزشکی را میتوان قدیمیترین حرفه و تازهترین علم به شمار آورد. قدیمیترین، چون بیماریهای روانی از قدیم وجود داشته و بقراط در377 تا460سال قبل از میلاد عقیده داشته که بیماران روانی را مانند بیماران جسمی باید درمان کرد، علل سرشتی و فرضیه مراجها از همان زمان بقراط و جالینوس وجود داشته و اهمیت تاریخی دارد. تازهترین علم برای اینکه تقریبا از1930به بعد از تشکیل اولین کنگره بینالمللی بهداشت روانی بود که روانپزشکی به صورت جزئی از علوم پزشکی شد و سازمانهای روانپزشکی و مراکز پیشگیری در کشورهای مترقی یکی بعد از دیگری فعالیت خود را شروع کرد. از این فعالیت در سازمانها در جریان جنگ جهانی دوم کاسته شد و بدین ترتیب میتوان روانپزشکی را به صورت تازهترین علم بعد از جنگ جهانی دوم به حساب آورد.
از اسناد و مدارک موجود چنین استنباط میشود که تا اواخر قرن هیجدهم و همزمان با انقلاب کبیر فرانسه از تاریخچه بهداشت روانی اطلاعات کافی در دست نیست. به علت جهل و بیسوادی از بروز بیماریهای روانی، اختلالات رفتاری و بیماریهای روانی را به دخالت ارواح خبیثه و شیاطین، قدرتهای ماورای انسانی و نفوذ عوامل طبیعی مانند، خورشید، ماه، رعد و برق در بدن میدانستند و عقیده داشتند که باید این بیماریها با نیروهای ماوراءالطبیعه، وساطت افراد مقدس در نزد خدا بهبود یابند و این شفاعت موقعی اتفاق میافتد که بیمار در خواب باشد.
اولین بار بقراط فیلسوف مشهور یونانی بود که خرافات را دربارة بیماریهای روانی کنار گذاشت و اختلالات روانی را به طرف پزشکی کشانید، دربارة مالیخولیا و جنون زایمانی تعریف و توصیف کرد و مغز را مرکز اصلی روان دانست. جالینوس علت بیماریهای روانی را اختلال عمل مغز و عدم تعادل اخلاط بدن میدانست. در اوایل قرن13(سیزدهم) و اوایل رنسانس ارتباط جسم و روان و یکپارچگی واکنش آنها مورد بحث قرار گرفت و بعدا فرضیه ابوعلیسینا مسئله را به اسپانیا و کشورهای دیگر کشاند واین زمینهای برای فرضیه جدید برای بیماریهای روان تنشی شد. در سال1563 اولین روانپزشک هلندی به نام جانوییر1 کتابی درباره رفتار انسانی و بیماریهای روانی در سوئیس نوشت. سپس در انگلستان اولین روانپزشک ویلیام بتی در سال1753بود (اخوت به نقل از میلانیفر، 1376).
اطلاعات جسته وگریخته وجود دارد که تا قرن چهاردهم مکانهایی برای مواظبت و نگهداری بیماران روانی در مونتکاسینو ایتالیا 2 و بیمارستانی در لیون فرانسه و در پاریس و بنا شدن بیمارستان بتلم3در لندن در نزدیک کلیسای سنت بارتولومو وجود داشته است. در اسپانیا اولین بیمارستان روانی در سال1409در شهر والانسیا(Valencia) به وسیله یک کشیش اسپانیایی ایجاد شد و علت آن رفتار استهزاآمیز آزاردهندة افراد نسبت به بیماران روانی در ملاءعام و خیابانهای آن زمان بوده است.
در اثر اقدام این کشیش از سال 1412تا 1489 پنج بیمارستان دیگر در نقاط مختلف اسپانیا ساخته شد ودر سال 1567به علت نفوذ اسپانیاییها اولین بیمارستان روانی در شهر مکزیکو بنا نهاده شد. روی این اصل نقش اسپانیاییهادر بنا نهادن بیمارستانهای روانی و مواظبت از بیماران روانی هم در قدیم و هم امروز از اهمیت قابل توجهی برخوردار بوده و هست.
از اینکه نحوة درمان در بیمارستانهای آن زمان چه بوده و آیا بیماران بهبود مییافتند یا نه اطلاعات درستی در دست نیست آنچه مسلم است این است که اگر این بیماران در منازل با خانوادهها میماندند به طناب و زنجیر بسته میشدند به طوری که بعضی از آنها زنجیرها را پاره، از خانواد فرار، در غار، جنگلها زندگی میکردند از پوست و برگ درختان تغذیه
1- Johan Weyer 2- mount cassino in Italy 3- Bethlem
میکردند، به صورت دیو، اجنه، مزاحم رهگذران میشدند و هرکس آنها را میکشت مسئولیتی نداشت.
در قرن17 ارتباط جسم و روان و محل این ارتباط در سلسله اعصاب مورد بحث قرار گرفت و دکارت و مالپکیویلیس و سایرین مراکزی برای ارتباط تعیین کردند. در همین قرن در سال 1602 اولین کتاب پزشکی دربارة بیماریهای روانی به نام پراکسیس مدیا توسط پزشک سوئیسی نوشته شد که در آن طبقهبندی بیماریهای روانی مورد توجه قرار گرفته و برای
بیماریهای روانی علل ارگانیک قائل شدند. دو نفر از روان پزشکان معروف آن زمان یکی زاکیا که پدر پزشکی قانونی لقب گرفته کتابی درباره روان پزشکی قضایی نوشته و گزارشات او مطالب زیادی وجود دارد از جمله اینکه فقط پزشک است که میتواند دربارة ناراحتی و شرایط روانی افراد اظهارنظر نماید. و دیگری توماس سیدنهام معتقد بود که واکنشهای هیستریک در همه افراد دیده میشود و در آن زمان به ناراحتیهای نوروتیک اشاره کرد.
در قرن18 مسئله به همان طریق قرن17 ادامه یافت و مؤسسات خیریه در کشورهای کاتولیک بنا به پیشنهاد کشیشها تأسیس شد. در قرن18 ژرژ سوم پادشاه انگلستان که دچار حملات بیماری مانیاک شده بود توجه پزشکان را به خود معطوف داشت و توجه نه تنها به درمان ژرژ سوم بلکه به مسائل پزشکی و روان پزشکی و پرستاری بیماران روانی بیشتر شد. در اواخر قرن 18و اوایل قرن19 نام سه نفر باید در سرلوحه پیشتازان و رهبران درمان اخلاقی و انسانی که عبارتند از فلیپ پنیل از فرانسه، ویلیام تیوک از انگلستان و ون سنزوکیا روکی از ایتالیا قرار گیرد. در سال1895 انستیتوی روان پزشکی در بیمارستان نیویورک تحقیقات درباره مسائل روان پزشکی را شروع کرد و در سال 1902 آدولفمایر روان پزشک جوان سوئیسی(1950ـ1866) جزء پزشکان این انستیتو شد و بعدها مکتب سایکوبیولوژی را بنیان گذاری کرد. در سال1908 کمیته وابسته به بهداشت روانی که پس از یک سال تبدیل به انجمن ملی بهداشت روانی شد باعث شد که بهداشت روانی نهضتی جهانگیر شود.
اثرات پیشرفت روان پزشکی در فرانسه باعث شد روان پزشکان و پزشکانی در سوئیس پیدا شوند، کوچکی، بیطرفی از نظر سیاسی، محل جغرافیایی، نفوذ زبان و عقاید محلی کمک زیادی به پیشرفت روان پزشکی در سوئیس نمود و اوژن بلولر لغت اسکیزوفرنی(جدایی و انفکاک مغز) را بنا نهاد.
هرمن رورشاخ در سوئیس تحت نظر یونک روان کاو سوئیسس مشغول کار شد و بالاخره نوبت روان پزشکان همچون فروید، بروئر، ادلر و رانک رسید که همگی اهل اتریش بودند. نهضت روانکاوی که توسط ژوزف بروئر اتریشی شروع شد.
در سال 1930اولین کنگره بینالمللی بهداشت روانی با شرکت نمایندگان پنجاه کشور در واشنگتن تشکیل شد و مسائل کشورها از قبیل بیمارستانها، مراکز درمانی سرپایی، مراکز کودکان عقب مانده ذهنی و نظایر آن مورد مطالعه قرار گرفت در سال1940 کمکم بیمارستانهای روزانه در انگلستان افتتاح شد. بروز جنگ جهانی دوم تشکیل کنگره بهداشت روانی به تعویق انداخت ولی خوشبختانه بعد از اتمام جنگ جهانی دوم کنگرههای بهداشت روانی یکی پس از دیگری تشکیل شد. و بهداشت روانی اهمیت پیدا کرد زیرا بیش از یک میلیون و هفتصد و پنجاه هزار نفر به دلیل بیماریهای روانی از خدمت سربازی اخراج شدند.
در سومین کنگره بین المللی بهداشت روانی در سال1948 که در لندن تشکیل شد اساس فدراسیون جهانی بهداشت روانی بنیانگذاری شد و در همان سال این فدراسیون به عضویت رسمی سازمان یونسکو و سازمان بهداشت جهانی درآمد و سازمان جهانی بهداشت در ژنو نقش رهبری رسمی فدراسیون جهانی بهداشت را برعهده گرفت. در سال1959قانون روانی انگلستان از مجلسین آن کشور گذشت و وزارت بهداری و تأمین اجتماعی عهدهدار مسئولیت درمان و نگهداری بیماران روانی در آن کشور شد. در سال1960 به دستور پرزندت کندی رئیس جمهور آمریکا قوانینی جدید برای بهداشت روانی وضع شد و دولت عهدهدار مسئولیتهای سنگینی برای این گونه بیماران شد. در سال1963 قانون مراکز جامع روان پزشکی در آمریکا به تصویب رسید و تحت این قانون مراکز جامع منطقهای مسئول 75 تا 200 هزار نفر از ساکنین همان منطقه برای بیماران روانی شد (میلانیفر، 1376).
2ـ2ـ1ـ مختصری درباره تاریخچه بهداشت روانی در ایران :
اگر چه از تاریخچه بهداشت روانی در ایران اطلاعات کافی در دسترس نیست ولی مدارک ناکافی بدست آمده با توجه به انتقادات مذهبی، سنتی و عملی آن زمان در کشورهای ایران و عربی میتوان قبول کرد که رفتار با بیماران روانی به نحو مطلوب انجام میشده و از زمانهایی که قدیم محلهایی برای نگهداری بیماران روانی وجود داشته است.
در قرن6و7 مدارس پزشکی در ایران وجود داشته و از کتابهای یونانی حتی به صورت ترجمه در این مدارس استفاده میشد. تاخت و تاز اعراب در قرن7 به کشورهای آسیایی از جمله ایران باعث شد که آثار موجود از بین برود. از زمان ساسانیان در جندی شاپور اهواز برای بیماران روانی مکانی مخصوص ترتیب یافته بود.
در دوران اسلام پزشکان و نویسندگان مهم آن زمان مانند زکریایرازی و ابوعلیسینا را میتوان نام برد که نوشتههای آنان غیر از عربی به زبان یونانی، لاتین و زبانهای دیگر ترجمه شد و در دسترس مردم غرب زمین قرار گرفته و با استقبال آنان روبرو شده است.
محد زکریایرازی(330ـ240 هجری قمری یا910ـ820 میلادی) در وی به درمان بیماران پرداخت و بیمارستانهایی شبیه بیمارستان بغداد در شهرری برپا کرد و به تدریس و آموزش پزشکی پرداخت. تألیفات مهم رازی به نام((طب الحادی)) و کتاب ((منصوری)) و(( رسالاتی درباره امراض)) و کتابی دربارة حرکات نفسانی، اوهام، حرکات عشق و طب روحانی را میتوان نام برد. ابوعلیسینا(428-371 هجری قمری یا 910ـ820 میلادی) برای بیماران روانی که آنها را مریض دماغی نیز میگفتند دستورات دارویی تجویز میکرد. ابوعلیسینا برای درمان بیماران روانی عقیده به تلقین داشت و به عقیده اکثر مورخان بخیه و پیوند اعصاب را برای اولین بار عرضه کرده است. کتاب قانون که معروفیت جهانی دارد باعث شد پزشکی اعراب شهرت جهانی پیدا کند و تا چندین قرن مرجع پزشکان غرب و شرق بود و تا اواسط قرن17 در تمام دنیا به منزله اصول علوم پزشکی شناخته شد و در مراکز پزشکی اروپا تدریس میشد. کتاب دیگر او شفا است که در مورد مزاجها(دموی، صفرایی، بلغمی، سودائی) اشاره داشته است (بیگدلی به نقل از میلانیفر، 1376).
در سال1267 شمسی دارالشفایی در یزد به فرمان خواجهشمسالدین محمد صاحبدیوان در باغی مشجر و بزرگ بنا شد. این بیمارستان دارای بخشهای مخصوص بیماران روانی، حوضخانه، مجالسالمجانین بوده است تا سال1293 به علت جنگهای داخلی و هجوم قبایل بیگانه پیشرفت بهداشت روانی انجام نگرفت و در این سال در بیمارستان سینای فعلی(ابوعلیسینا) که یک بیمارستان عمومی است محل کوچکی در زیرزمین و دالان به بیماران روانی اختصاص یافت که فقط تکافوی عدة قلیلی از بیماران روانی را داشت.
در سال1297 نگهداری و سرپرستی بیماران روانی و جلوگیری از حوادث ناگوار به شهربانی واگذار شد و باغی در اکبرآباد تهران(خیابان سینای فعلی) به صورت ((دارالمجانین)) یا اولین بیمارستان روانی در تهران ایجاد شد. امور پرستاری و اداری این بیمارستان را یک افسر و سه پاسبان انجام میدادند و از پزشک، پرستار و دارو خبری نبود.
در سال1300 در زمان صدارت سیدضیاءالدین طباطبایی مدیریت و اداره دارالمجانین از شهربانی به شهرداری منتقل شد و در سال1310 اولین متخصص اعصاب و روان در بیمارستان مشغول به کار گردید و سپس بیمارستانی در امینآباد شهرری جهت بیماران روانی اختصاص یافت و بیماران تیمارستان خیابان سینا به امینآباد شهرری منتقل شدند. و به پاس زحمات رازی این تیمارستان به نام ((رازی)) نامگذاری شده است.
در سال 1319 سازمان جدید دانشکده پزشکی توسط پرفسور ابرلین تأسیس و با ایجاد کرسی بیماریهای روانی و تدریس بیماریهای روانی در دانشگاه تهران، تدریس روانشناسی در دانشسرای عالی و دانشکده ادبیات به مورد اجرا گذاشته شد. در سال1325 بیمارستان روزبه در خیابان سیقری جهت بیماران نسبتا آرام روانی اختصاص یافت و در سال1339 بیمارستان روزبه با وسایل مدرنتر در ساختمان جدید شروع بکار کرد، این بیمارستان توسط دانشکده پزشکی اداره میشود. در سال1336 برنامههای روانشناختی و بهداشت روانی از رادیوی ایران آغاز شد و در سال1338 اداره بهداشت روانی در اداره کل بهداشت وزارت بهداری تشکیل شد.
در سال1343 اولین مرکز بهداشت روانی تهران از طرف اداره بهداشت روانی وزارت بهداری در خیابان هدایت تأسیس شد و بیماران را به طور سرپایی پذیرا گردید.
در سال1350 اداره بهداشت روانی به اداره کل تبدیل شد و پس از گذشت دو سال به علت اختلاف دید وزرای بهداری وقت یعنی در سال1352 مجددا اداره کل بهداشت روانی به صورت ادارهای تحت نظارت ادارة کل خدمات بهداشتی ویژه درآمد. اولین دوره بازآموزی پزشکان عمومی تهران و شهرستانها در تابستان1354 در مرکز بهداشت روانی تهران و مرکز روان پزشکی رازی به مدت یک ماه انجام گرفت. در سال1355 مجددا برای پزشکان عمومی بتخصیص رشتههای مختلف سرپرستان بیمارستانهای وابسته به بهداری تهران دو دوره بازآموزی یک ماهه روان پزشکی توسط اداره بهداشت روانی بهداری استان تهران ترتیب داده شد(میرسپاسی به نقل از میلانیفر، 1376).
در اواخر سال1355 پس از ادغام دو وزارت بهداری و رفاه اجتماعی، تمام مراکز وابسته و بیمارستانهای روانی به انجمن توانبخشی وابسته به وزارت بهداری و بهزیستی منتقل شد.
در اردیبهشت سال1358 پس از انحلال سازمان توانبخشی فعالیت بهداشتی و درمانی این سازمان به سازمانهای بهداری منطقهای تهران و فعالیت آموزش آن به انستیتو روان پزشکی تهران واگذار شد که این انستیتو فعلا جزء دانشکده علوم پزشکی ایران فعالیت آموزش، پژوهش، طرح و برنامهریزی و مشورتی دربارة مسائل بهداشت روانی را به عهده دارد.
در شهرستانهای مشهد در سال1300، در تبریز سال1312، اصفهان سال1317، شیراز سال1327 و بیمارستان سعدی شیراز در سال1332، همدان در سال1335 و بعدا در سایر استانها تدریجا مراکز جامع روان پزشکی تأسیس و مشغول بکار شدند.
از تاریخ تصویب وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی تمام سازمانهای بهداشتی، درمانی و آموزشی به آن وزارتخانه منتقل شد و دفتری بنام دفتر بهداشت روانی در آن وزارتخانه شروع به فعالیت بهداشتی، درمانی و آموزشی و طرح و برنامهریزی کرد. برای اولین بار طرح ادغام خدمات بهداشت روانی در خدمات اولیه بهداشتی در شبکه بهداشت و درمان شهررضا (اصفهان) شروع شد و چون موفقیت این طرح مورد تأیید نمایندگان سازمان بهداشت جهانی قرار گرفت لذا بهداشت روانی به عنوان اصل مهم خدمات اولیه بهداشتی در کشور اعلام و اجرای طرح کشوری بهداشت روانی در استانهای دیگر آغاز شد. بر اساس این طرح توسط بهورزان آموزش دیده در خانه بهداشت واقع در روستا بیماریابی انجام میگیرد و بیمار به مرکز بهداشتی و درمان روستایی معرفی و پرونده شرح حال روان پزشکی برای بیمار تهیه و پر میشود و بیمار به پزشک مرکز معرفی میگردد.
طبق گزارش دفتر بهداشت روانی وزارت بهداشت، درمان و آموزش پزشکی در حال حاضر200 مرکز روان پزشکی در ایران فعالیت دارند. تعداد پزشکان ایران حدود24000 نفر میباشد که از بین آنها385 نفر روان پزشک هستند(نجمآبادی به نقل از میلانیفر، 1376).
3ـ1ـ تعریف و مفهوم بهداشت روانی :
ازبهداشت روانی تعاریف بسیار زیادی شده است که در این تحقیق به برخی از آنها اشاره میشود. سازمان بهداشت جهانی در تعریف بهداشت روانی یا سلامت فکر گفته است : ((سلامت فکر عبارتست از قابلیت ارتباط موزون و هماهنگ با دیگران، تغییر و اصلاح محیط فردی و اجتماعی و حل تضادها و تمایلات شخصی به طور منطقی، عادلانه و مناسب)) (میلانیفر، 1370).
در این تعریف اساسی بهداشت روانی سازگاری با دیگران و محیط زندگی است که فرد میکوشد راه درست یا مناسب زندگی کردن در یک محیط معین و با آنها که با او زندگی میکنند را کشف و به کار بگیرد. به عبارت دیگر، این که چگونه با نیازهای متفاوت خود کنار بیاید و با تدبیر منطقی خود را با محیطی که الزاما همه عوامل آن به نفع او نیست تطبیق دهد بسیار پراهمیت است. این تطبیق ممکن است از طریق تغییر در خود، در صورت امکان در محیط فیزیکی یا جامعه انجام میگیرد.
کاپلان و بارون1(1952) میگویند((بهداشت روانی حالت خاصی از روان است که سبب بهبود، رشد و کمال شخصیت انسان میگردد و به فرد کمک میکند که با خود و دیگران سازگاری داشته باشد))(میلانی فر، 1370).
کاپلان و بارون، علاوه بر موضوع سازگاری، به جنبه کیفی رشد و کمال شخصیت و به تعادل رسیدن آن توجه میکنند. در حقیقت اگر معلمی در زندگی شغلی و دانشآموزی در زندگی تحصیلی خود بتواند از شخصیتی متعادل و کمال یافته برخوردار شود یا مدرسه بتواند به گونهای زمینههای ساخت و بهسازی شخصیت او را فراهم سازد که در نهایت بتواند با دیگران در حالتی خوش و ارضاء کننده رابطه برقرار کند، او از سلامتی روانی برخوردار است.
((مزلو با نگاهی ژرفتر و در ارتباط با کانونیترین عامل اساسی انسان یعنی تأمین نیازها و در نهایت شکوفایی استعدادهای بالقوه و رشد به سمت کمال است))(رضوانی، 1376 : 357).
در حقیقت، مزلو بهداشت روانی را حاصل تأمین نیازها و شکوفا شدن استعدادهای ذاتی انسانها میداند. اگر آموزشگاه و مدیریت شرایطی را فراهم آورد که آنچه دستگاه آفرینش به هنگام خلقت در وجود او قرار داده است به ظهور برسدـ تحقق یافتن سرشت انسانی ـ فرد از سلامتی و تعادل روانی برخوردار میشود.
اریکفروم2 سلامت فکر را نیل به بلوغ بر اساس خصوصیات و قوانین طبیعت آدمی میداند. (تبریزی،1375).
1- Caplan and Barron 2-Erich Fromm
به عبارت دیگر، زندگی طبیعی و طبیعی زیستن سبب سلامت روان میشود. برخلاف آن دسته از صاحبنظران که میگویند فرد باید خود را با هر قیمتی با جامعه سازگار سازد. به نظر مردم ((سلامت فکر موقعی تأمین میشود که فرد براساس ویژگیها و قانونمندیهای خطری خود رشد کند)).
بیماری روانی ناشی از شکست فرد در دست یافتن به بلوغ طبیعی یا خطری اوست. بنابراین قبل از آنکه مدرک بهداشت روانی فرد را در سازگاری او با جامعه جستجو کنیم، باید به معیارهای خطری و طبیعی یعنی نیازهای او توجه کنیم.
((بهداشت روانی عبارتست از پیشگیری از پیدایش بیماری روانی و سالم سازی محیط روانی تا افراد جامعه(سازمان) بتوانند با برخورداری از شخصیت وروان متعادل با عوامل محیط خود رابطه برقرار کرده و در راه تأمین نیازها، شکوفایی استعدادها و رسیدن به هدفهای متعالی فردی و اجتماعی خود بکوشند)) (میرکمالی : 1375).
با توجه به این تعریف کار اساسی سازمان آموزشی یا مدرسه، تربیت انسانهای سالم است که منظور از انسان سالم همان ساختن شخصیت سالم است.
ردل و واتبنرگ گفتهاند((که اکثر دستاندرکاران تعلیم و تربیت اعتقاد دارند که تربیت و بارآوردن یک انسان با شخصیت سالم از آموزش او بسیار پراهمیتتر است و انسان دانش آموخته، ولی بدون شخصیت سالم، قدرت و شعور استفاده از آن فاقد ارزش است))(فخرایی، 1353 : 9).
شاملو آنقدر به بهداشت روانی در آموزشگاه و تعلیم و تربیت اهمیت میدهد که تعلیم و تربیت را مترادف با بهداشت روانی میداند و میگوید تعلیم و تربیت و بهداشت روانی از جنبه نظری هدف واحدی دارند، یعنی هردوی آنها هدفشان ساختن آدمهای سالم، مفید و خوش بخت است(شاملو، 1366).
به عبارت دیگر، اگر آموزش و پرورش ادعا کند که کارهای زیادی روی انسانها انجام میدهد، ولی نتواند ثابت کند که انسانهایی سالم و خوشبخت تربیت میکند، میگوییم از اصل رسالت خود دور مانده است.
هوگان1(1976) سه تعریف عمده از بهداشت روانی ارائه کرده است :
1- Hogan
1ـ بهداشت روانی به معنای ((خود آگاهی)) یا ((فقدان خودفریبی))، حل تعارضها و کشمکشهای درونی و پذیرش پیروی از سرنوشت و تقدیر بشریت گفته است.
2ـ بهداشت روانی به معنای ((خود شکوفایی)) و ((تحقق خود)) میباشد؛ یعنی به عمل رساندن تواناییهای ذاتی و درونی فرد.
3ـ بهداشت روانی حدودی است که فرد توانسته است با ((شبکه روابط اجتماعی پایدار)) به صورت یکپارچه درآید.
از آنجا که هدف بهداشت روانی تأمین سلامت روان است باید تعریف نسبتا روشنی از سلامت روانی داشته باشیم. ارائه چنین تعریفی ساده نیست؛ زیرا از یک سو پدیدههای روانی بیشتر جنبه انتزاعی و غیر عینی داشته و نمیتوان آنها را به سهولت آسیبهای جسمانی مورد مطالعه قرار داد(میلانی فر، 1370).
اختلاف نظرهای بسیاری در مورد سلامت روانی وجود دارد. حال چهار دیدگاه را در مورد سلامت روانی از یکدیگر تفکیک کنیم که عبارتند از :
الف) سلامت روانی به معنای رفتار بهنجار(عادی)
دراین دیدگاه گفته میشود رفتارهایی که اکثریت مردم از خودشان میدهند، رفتار سالم به شمار میآیند و رفتار کسانی که از رفتارهای عمومی جامعه فاصله زیادی میگیرند، به عنوان رفتار مرضی به شمار آمده، صاحبان آنها بیمار روانی نامیده میشوند.
ب) سلامت روانی به معنای الگوی ایدهآل
در این دیدگاه انسان سالم کسی است که از یک سلسله معیارهای مشخصی برای سلامت روانی تبعیت کند. این معیارها غالبا بوسیله روان شناسان و روان پزشکان مشخص میشود برای مثال هشیار زیستن به عنوان یک ملاک سلامت روانی به شمار میآید؛ به این ترتیب که هرکس هشیاری بیشتری نسبت به خود و محیط داشته باشد ازسلامت روانی بیشتری برخوردار است در مقایسه با افرادی که هشیاری اندکی دارند. پذیرش واقعیت نیز به عنوان یک ملاک سلامت روانی به شمار میآید علاوه بر این مطمئن بودن به خود، خوشبینی، پذیرفتن اشکالات خود و اقدام به رفع آنها، روابط خانوادگی خوب و صمیمی، انعطاف پذیری در رفتار، امنیت عاطفی، هدایت زندگی، سرنوشت توسط خود، یکپارچگی و وحدت در شخصیت و بسیاری دیگر از این معیارها.
ج) سلامت روانی به معنای یک فرآیند
براساس این دیدگاه سلامت روانی یک پدیده واحد نیست که بتوانیم از آن در تمامی مراحل زندگی استفاده کنیم. به عبارت دیگر در هر مرحله از زندگی انسان اعم از کودکی، نوجوانی، جوانی، میانسالی و کهنسالی سلامت روانی معنای متفاوت پیدا میکند و به این ترتیب بیماری روانی یک معنای تحولی خواهد داشت؛ یعنی آنچه در بزرگسال بیماری بشمار میآوریم، ممکن است در یک نوجوان سلامتی کامل بدانیم و یا برعکس؛ این دیدگاه به این نکته اشاره میکند که لزومی ندارد رفتار همه را با یکدیگر در تمامی سنین مقایسه کنیم بلکه بهتر است رفتار هرکس را با افراد همسن خودش مقایسه کرده و از طریق میزان غیرعادی بودن او را مشخص کنیم.
د) سلامت روانی به معنای فقدان بیماری
در این دیدگاه به جای اینکه بگوییم سلامتی چیست میگوییم بیماری چیست و وقتی که کسی بیمار نباشد یعنی سالم است.
امروزه این دیدگاه استفاده عملی بیشتری پیدا کرده، بیمار علائم و نشانههایی را از وضعیت خود بیان میکند و روانشناس و یا روان پزشک براساس طبقهبندیهایی که از بیماریهای روانی مختلف وجود دارد، در مورد بیماری او اقدامات لازم را به عمل میآورند و اگر کسی در این طبقه بندی قرار نگیرد معنایش سالم بودن است(رضایی، 1378).
2ـ3ـ1ـ بهداشت روانی از دیدگاه مکاتب
2ـ3ـ1ـ1ـ بهداشت روانی در مکتب آدلر1 :
آلفرد آدلر معتقد است که ((مسأله اساسی در انسان)) احساس حقارت2 میباشد و تمام فعالیتهای فرد به قصد قدرتمند شدن انجام میشود با این ترتیب فعالیتهای هر فرد نوعی جبران3 به منظور رفع احساس حقارت و بدست آوردن حس مهمتری4 میباشد. آدلر سلامت روان را چنین تعریف میکند که فرد سالم روش زندگی خود را با واقع بینی کامل،طرح میکند
تا به هنگام پیاده شدن منجر به بروز احساس حقارت غیرقابل جبران نگردد. آدلر معتقد است
که یک فرد در حال تکامل به کمک نیروهای ذاتی و امکانات محیطی به مبارزه با مشکلات
1- Adler 2- Inferiorityfeeling 3- Compensation 4- Superiority
خویش برمیخیزد و فعالیت روانی به وسیله هدفهای فرد ایجاد میگردد و یک روش یا ((سبک زندگی))1 براساس همین اهداف ایجاد میگردد.
2ـ3ـ1ـ2ـ بهداشت روانی از نظر پاولوف2 :
او اساس مکتب خود را براساس واکنشهای تحریکی و وقفهای که مبنای مجازات و پاداش ایجاد میگردد قرار میدهد و معتقد است رفتار عادی رفتاری است متعادل3 که بنحوی میتواند در مقابل استرسها مقاومت کند.
تونز4 (1942) از سلامت روان به عنوان خوشحال بودن5یاد میکند و بعضی نویسندگان دیگر ارضای خاطر را به کار میبرند(رضایی، 1378).