سفارش تبلیغ
صبا ویژن

وب سایت شخصی مهران حداد__M.Haddad personal website
سکوت کن برای تفکر......نگاه کن برای عبرت 

مهران حداد

این داستان در باره یک دختر که معلم روستا بود و یک پسر باغبان است . بزرگترین آرزوی پسر این بود که هر روز در کنار پنجره صدای زیبای دختر را بشنود . او فکر می کرد که هیچ کسی همانند این دختر صدای نرم و دلنشین ندارد . اما روزی از روزها ، پسر متوجه شد که صدای دختر گرفته است . او در گوشه ای از حیاط مدرسه مخفیانه به داخل کلاس نگاه می کرد و متوجه شد دختر از نهایت درد گلو چهره اش تغییر کرده است .

پس از پایان کلاس ، پسر به سراغ دختر رفت و متوجه که دختر اهل جنوب است و تحمل آب و هوای خشک شمالی را ندارد و به همین دلیل صدایش نیز تغییر کرده است . روز بعد ، دختر متوجه فنجان آبی شد که روی میزش گذاشته شده بود . آب را نوشید . سپس ابرو در هم کشید و گفت : چقدر تلخ است . اما پسر متوجه شد که صدای دختر پس از نوشیدن آب بهتر شده است . زیرا او این آب را از جوانه نیلوفر تهیه کرده بود که با خوردن آن درد انسان کاهش می یابد . پسر هر روز به این کار ادامه می داد و پس از چیدن جوانه ها ، دوایی آماده کرده و قبل از کلاس مخفیانه روی میز دختر می گذاشت . روزی از روزها ، دختر زودتر از پسر به کلاس آمد و در پشت در پنهانی به تماشای حرکات پسر پرداخت و به ماجرا پی برد . در همین جا از پسر پرسید : پس تو هر روز جوانه نیلوفر را برای من تهیه می کنی ؟ پسر سری تکان داد و با لکنت زبان جواب داد : بله ، بله ، متوجه شدم صدای شما تغییر کرده است و این دوا برای کاهش درد شما مناست است . از آن به بعد ، پسر هر روز تخم نیلوفر را می چید و دوای دختر را آماده می کرد . روزی از روزها ، پسر از معلم روستایی پرسید : تو دیگر از تلخی این دوا نمی ترسی ؟ دختر لبخندی زد و گفت : این شیرین ترین دارو جهان است .

 


[ شنبه 92/1/3 ] [ 4:36 عصر ] [ مهران حداد ] [ نظرات () ]
.: Weblog مهران حداد :.

درباره وبلاگ

سلام به دوستانی که به وبلاگم اومدن،براتون ارزوی شادی و آرامش همیشگی دارم.خدایا انگونه زنده ام بدار که نشکند دلی از زنده بودنم و آنگونه بمیران که کسی به وجد نیاید از نبودنم.
موضوعات وب
امکانات وب


بازدید امروز: 30
بازدید دیروز: 65
کل بازدیدها: 522938